-
حرف از همه جا
شنبه 13 آذر 1395 15:05
مدتی ست برای خودم در دفتر یادداشتی مینویسم. آنجا با خودم حرف میزنم. آنجا خودم را مییابم. اما انگار نوشتن در جایی که مخاطبان غریبه احتمالی دارد بهتر است و ثمرات بهتری دارد. سال 1395 عزیز در سراشیبی تندی قرار گرفته است. فروردین 95 در خانه قبلی و با خانم مدیر در خانه بودم تا خرداد ماه که به خانه فعلی نقل مکان کردم....
-
آغاز دهه چهارم زندگی!
سهشنبه 20 مهر 1395 22:49
شاید حدود شش ماه پیش از این، به چنین روزی فکر میکردم. به روزی که آن عدد دوی سنم به سه مبدل شود. سی سالگی برایم ویژه بود. مدام خود را پشت کیکی که شمع عدد 30 روی آن روشن است میدیدم. دوست داشتم تا قبل از این روز، کارهایی را به سرانجام برسانم... که گویا این اتفاق نیفتاد. نمیدانم اما شاید این روز، خیلی هم مهم نباشد... ....
-
کنسرت امیدجهان یوووووهوووووو
چهارشنبه 3 شهریور 1395 20:41
من عاشق کنسرت هستم! کلا از فعالیتهای اینچنینی خیلی لذا میبرم. پیش از این یک بار با دخترخاله در تابستان سال 92 به کنسرت فرزادفرزین رفته بودم در سالن برج میلاد؛ که خیلی بهمان چسبیده بود. کنسرتها اغلب فضای بسیار هیجانانگیزی دارند. من هم آدم همه کارهای هیجانانگیز هستم. یادم است وقتی از کنسرت فرزین بیرون آمده بودیم و...
-
درد
چهارشنبه 13 مرداد 1395 11:51
آدم ها حق انتخاب دارند. تو روابط با قاطعیت و خشونت تمام میتونن رابطه رو یک طرفه تموم کنند. میتونن اصلا طرف مقابل رو لحاظ نکنن. ولی الان میخوام به عنوان یه انسان بگم که دردم اومده. بعد از مدتها باز دردم اومد.
-
خبر
سهشنبه 15 تیر 1395 16:55
خبر اینکه یکی از خاله هام رو در کمال ناباوری از دست دادم...
-
لحظات خوش
پنجشنبه 3 تیر 1395 00:10
لحظاتی رو دارم تجربه میکنم که شدیدا شایسته ثبت شدن هستند. اینکه این لحظات انقدر دیر و در سی سالگی تجربه میشوند غمناک است اما اینکه دیرتر از این تجربه نشدند جای خوشحالی دارد. لحظات رمانتیکی که ناگهان در زندگیم نازل شد و همچنان در جریان است. لحظات رمانتیکی که از تمام تشویش ها به جز تشویش های زاده اجتماع فارغ است. یار...
-
خانه جدید
چهارشنبه 26 خرداد 1395 16:00
جمعه بالاخره جابجا شدم. خانه جدید را شدیدا دوست دارم. الحق که چقدر جابجایی سخت است.همه چیز این خانه را دوست دارم. هنوز کتاب ها و کابینت های اشپزخانه مرتب نشده است. در روزهای اخیر، ز درخواستی داد و رد کردم و اندکی اصرارش و نوع برخوردش مکدرم کرد. در روابطم احساس قدرت میکنم، یک وضعیت به تخمم ثابت در من به وجود آمده. دوست...
-
باران باش...
پنجشنبه 20 خرداد 1395 16:08
باران باش ببار! سیراب کن زمین تشنه را... تا کی مانند تشنگان و گرسنگان بودن... محبت کن... محبت کن... محبت کن... در برابر بدی محبت کن! تو میتوانی در برابر بدی محبت کنی! تو می توانی باران باشی و منشا نیکی برای تمام آشنایان باشی... هیچ طلبی از هیچ کسی ندارم، هر چه دیگران میکنند همه لطف و مهربانی آنهاست و باید جبران کنم.
-
تنها در خانه
سهشنبه 18 خرداد 1395 19:22
دلم برای تنها بودن در خانه تنگ شده است. دلم تنهایی در خانه می خواهد. تنهایی در خانه تاریک شب، روی تختم بخوابم! خانه را بهم بریزم بدون ذره ای احساس ناخوشایند. خانه ای که می خواستم را پیدا کردم. خانه ای عالی! به جز نورگیریاش که درجه متوسطی داشت و اینکه حمام در اتاق واقع شده است، بقیه ویژگی هایش عالی بود و همه چیزش را...
-
کف قابلیت
یکشنبه 16 خرداد 1395 16:46
این کف قابلیت است! درامد روزی 100 هزار تومن کف قابلیت درآمدزایی است! و من از روز پنج شنبه که این تصمیم را گرفتم، 3 روز عقبم.
-
آسیب شناسی
یکشنبه 16 خرداد 1395 16:26
دیروز و پریروز که تعطیل بود تماما و بدون خستگی مشغول خیاطی بودم. دوتا مانتو دوختم به علاوه خورده خیاطی های متعدد. هنوز هم اطراف چرخ خیاطی ام پر از پروژه های تعمیری و ویرایشی است. در لحظه از خیاطی کردن لذت بسیاری میبرم ولی گویا جز لذت های ماندگار نیست. لذتهای ماندگارعبارت است از: ویراستاری کردن رسیدگی به کار 1 رسیدگی...
-
امروز... فردا... آینده
یکشنبه 16 خرداد 1395 15:05
روزها به سرعت برق و باد میگذرد. می دوم و به زمان نمی رسم. اوضاع هنوز مرتب نیست... دغدغه درآمد دارم ولی عملکردم هنوز مطابق با دغدغه ام نیست. ( چقدر نوشتن خوبه) یهو هوس شنیدن ترانه دیوونه نکن رو کردم.. آهنگ سال 89... سرگرمی تو شده بازی با این دل غمگین و خستم... (خیلی خوبه که یکجا هست که میتونی هر چی دوست داری بنویسی)...
-
کارم
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 16:51
تقریبا کار و فضای جدید را دوست دارم. آدمهای جدیدی که با آنها شده ام را دوست دارم. جیگرهای متعدد :) اینکه کمی آزادتر هستم برایم بسیار مطلوب است. از حرفها و قضاوت های دیگران آزردهام. امروز از صبح هوای گریه دارم. کاش کمی زعفرون خورده بودم. دیگران دیگران دیگران. متنفرم از اینکه کارفرما داشته باشم. چشم انتظار روزی هستم...
-
کار گردونهی منحصر حیات آدمی است. مادامی که گردونهی حیاتم در حال چرخیدن باشد، زندهام و حالم خوب است.
دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 17:31
دیروز ساعت 9 دانشگاه بودم و مشغول کار شدم. از اینکه زود از خانه بیرون آمدم بسیار راضی بودم.حدود 11 درحالی که دیرم شده بود راهی کلاس شدم و 3 به همراه ز و ج برگشتم. تا 5 کمی در اتاقم بودم و ناهار خوردم. احساس خستگی و خواب آلودگی شدید داشتم. رفتم که دقایقی در نمازخانه دراز بکشم که در کمال ناباوری تا دو ساعت و نیم...
-
شنبه خوب!
شنبه 18 اردیبهشت 1395 11:40
صبح پنجشنبه خانه تکانی شدیدی کردم. به طرز عجیبی انرژی داشتم و کارهایم را تند انجام میدادم. این سرعت در کار کم سابقه بود. خیلی خسته شده بودم و کمرم درد گرفته بود. با بچه ها ناهار خوردیم. دو سه ساعت بعد از ناهار احساس ضعف و سرگیجه شدیدی پیدا کردم. خیلی حال بدی بود. انگار ناگهان خالی خالی شده بودم. صبح جمعه کمی بهتر شدم...
-
می خواهم
چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 18:00
من همونم! همون آدم سالهای قبل. عقاید و افکار عوض شده ولی عملکرد و بازدهی بسیار کم. بازدهی علمی بسیار کم. باید به خودم کمک کنم. از برنامه ریزی های تحقق ناپذیر خستم. انگار دیگه نمی خوام برنامه ریزی کنم . یه برنامه ای می خوام که محقق بشه. دوست دارم برم تو چارچوب، چارچوب خودم. دوست دارم کارهایم را منظم انجام دهم. فقط برای...
-
سلام اتفاق های خوب!
چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 14:54
ناگهانی کسی وارد اتاقت بشه و کلی حرف های جالب و الهام بخش بزنه. رشته ام بسیار گسترده هست و میشه اون رو با فعالیتهای اقتصادی در هم آمیخت. الهیات کار تو ذهنم جرقه زد و اقتصاد دین. دلم میخواد برم دوباره روح سرمایه داری و اخلاق پروتستانی رو بخونم. بدون ذغدغه نمره. بدون دغدغه تحصیل و مدرک. فقط و فقط برای خودم و به انگیزه...
-
همیشه شروع دوباره ای هست
چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 12:39
دلم میخواد بنویسم... دلم میخوام خودم رو بریزم رو صفحه در حال تایپ مانیتور... دلشوره خفیفی ته دلم احساس می کنم، این احساس همیشگی، این همراه همیشگی. به اعتباریاتی فکر میکنم که خودمان وارد زندگیمان می کنیم و بعد خود را با آنها میسنجیم و ارزش گذاری می کنیم و خوشی و نا خوشی هایمان را مطابق با آنها تنظیم می کنیم. من درس...