زندگی‌ را بنواز!
زندگی‌ را بنواز!

زندگی‌ را بنواز!

کار گردونه‌ی منحصر حیات آدمی است. مادامی که گردونه‌ی حیاتم در حال چرخیدن باشد، زنده‌ام و حالم خوب است.

دیروز ساعت 9 دانشگاه بودم و مشغول کار شدم. از اینکه زود از خانه بیرون آمدم بسیار راضی بودم.حدود 11 درحالی که دیرم شده بود راهی کلاس شدم و 3 به همراه ز و ج برگشتم. تا 5 کمی در اتاقم بودم و ناهار خوردم. احساس خستگی  و خواب آلودگی شدید داشتم. رفتم که دقایقی در نمازخانه دراز بکشم که در کمال ناباوری تا دو ساعت و نیم خوابیدم. امرو ز هم 8:25 از خانه بیرون رفتم و از اینکه زود بیدار شدم و حمام رفتم و صبحانه خوردم و آماده شدم از خودم بسیار راضی هستم. 12:30 به دفتر بازگشتم. تقریبا تا الان کار مفیدی نکردم. آخرین قسمت سریال را دیدم و الان باز ساعت 5 است  و من باز هم احساس خستگی  و خواب آلودگی دارم.

صبح به ز میگفتم که احساس بهبودی دارم. آره اون حب ذات تا آخر عمر مرا فعال نگه خواهد داشت. نمیدونم آن مواد افزودنی حال و فکر مرا دگرگون کرد یا یک انقلاب درونی الهام گونه بود. دوست داشتم الان خوابم نمی امد تا کار میکردم. سخت کار میکردم. نمیدانم چرا کار کردن را دوست نداشتم. این حال خوب فقط به برکت کار جدید است؟ فکر نکنم. چون اگر ان کار کنسل شودمن باز هم شور زندگی و کار خواهم داشت. ویرایش را به طور جدی پیش خواهم گرفت. حتی همین روزها هم مترصد از سر گرفتن کار ویرایش هستم. این روزها این سخن استاد جعفری مدام در ذهنم تکرار می شود که کار جوهره یا گردونه حیات آدمی است. اینطور فکر میکنم که کار نمیکنم که بعدا خوش بگذرانم. کار در همین لحظه خوب است و به من احساس رضایت می دهد.

امیدوارم مخم آسیب ندیده باشه با اون مواد افزودنی مجاز.

دیوید برنز می گفت باید وارد کار بشید، باید شروعش کنید تا حوصله اش بیاد. منم الان میخوام برم شروع کنم.

آها راستی هاها! به وضعیت زیبایم. باز بنظرم خوبه! بهتر هم میشه. یعنی بهترش می کنم!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد