زندگی‌ را بنواز!
زندگی‌ را بنواز!

زندگی‌ را بنواز!

شنبه خوب!

صبح پنج‌شنبه خانه تکانی شدیدی کردم. به طرز عجیبی انرژی داشتم و کارهایم را تند انجام میدادم. این سرعت در کار کم سابقه بود. خیلی خسته شده بودم و کمرم درد گرفته بود. با بچه ها ناهار خوردیم. دو سه ساعت بعد از ناهار احساس ضعف و سرگیجه شدیدی پیدا کردم. خیلی حال بدی بود. انگار ناگهان خالی خالی  شده بودم. صبح جمعه کمی بهتر شدم اما عصر دوباره حالم بد شد. از پزشک جماعت ناامیدم. متاسفانه همه حرفه‌ها به نوعی بیزینس تبدیل شده. پزشکی که هم حاذق باشد و هم اخلاق‌مدار کم پیدا می‌شود. دیگر از سواد پزشکی ر هم ناامید شدم و شاید به پزشک دیگری مراجعه کنم. شاید هم کم‌کم داروها را کنار بگذارم. بنظرم این واقعا مسخره است که یک دارویی بخوری برای درمان الف، بعد آن دارو الف را مداوا کند اما مشکل ب را بوجود آورد. بعد داروی دیگری بخوری برای درمان ب!

 این جک سال جامعه پزشکی ایران است. به دلیل همین مسائل خیلی کم به پزشک مراجعه می‌کنم و معتقدم خودم بهترین پزشک برای خودم هستم.

دو رو ز گذشته خیلی از خیاطی‌هایی را که مدنظر داشتم انجام دادم. خیلی خیاطی را دوست دارم. اغلب به لحاظ روحی از خیاطی خسته نمی‌شوم. اگر خستگی‌ای باشد. خستگی جسمی است. دوست دارم بشینم و ساعتها ایده‌هایم را روی لباسها و پارچه‌ها پیاده کنم، خلق کنم و لذت ببرم. واقعا همیشه خیلی از حاصل کارهای هنری خودم لذت می‌برم. 

تنهایی و سکوت خیلی خوب است. نوشتن برای خود خیلی خیلی خوب است. دیگر هرگز این اتاق خلوت خودم را رها نمیکنم. در هفته چند بار مینویسم. 

الان که اینجا هستم هم شوق دارم برای ادامه خیاطی ها. دوست دارم زودتر برم خانه و بقیه را انجام دهم. 

خواب‌آلودم

 

یک جک دیگر درباره داروهای شیمیایی این است که الف عامل بیماری ب است. دارویی برای درمان ب تجویز می شود که خودش به وجودآورنده الف است!

نمیخوام خواب آلود باشم! میخوام کار کنم!!

واقعیت اینه که من هر چی بخوام بهش میرسم. جدا چرا تا الان فکر میکردم ناتوانم؟؟ واقعا نمیدونم. این دو روز مدام فکر میکردم که این طرز فکر کجا بوده که ناگهان بر ذهنم نازل شده. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد