زندگی‌ را بنواز!
زندگی‌ را بنواز!

زندگی‌ را بنواز!

امروز... فردا... آینده

روزها به سرعت برق و باد میگذرد. می دوم و به زمان نمی رسم.  اوضاع هنوز مرتب نیست...

دغدغه درآمد دارم ولی عملکردم هنوز مطابق با دغدغه ام نیست. ( چقدر نوشتن خوبه)  

یهو هوس شنیدن ترانه دیوونه نکن رو کردم.. آهنگ سال 89... سرگرمی تو شده بازی با این دل غمگین و خستم... (خیلی خوبه که یکجا هست که میتونی هر چی دوست داری بنویسی) تصور میکنم این آهنگ رو گذاشتم و پای راستمو روی پدال گاز تیبا فشار میدم...

ماشین می خوام و اگر واقعا می خوام باید برای بدست آوردنش تلاش کنم. مثل یک رییس ! راه رفتن.. خانم ر گفت مثل بچه ها را میرم :) خنده داره ولی نباید اینطور باشه. یکجور بچگی و غیرجدی بودن در وجودم هست. 

بزرگترین آرزویم رسیدن استقلال است. استقلال مطلق. باید تمام چیزهایی که به دست و پایم بسته شده و مانع فعالیت هایم می شود را حذف کنم.

چند پروژه دارم که باید سامان بدهم.

- پروژه تز

- پروژه کسب درامد و خرید ماشین

تقریبا پیچیدگی ای وجود نداره، از پروژه اول که بگذرم راه بازه برای سایر فعالیت ها.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد