زندگی‌ را بنواز!
زندگی‌ را بنواز!

زندگی‌ را بنواز!

امید

هر بار که تحقیر میشم، احساس ضعف و عجز تمام وجودم رو میگیره. در این زمان تنها چیزی آرومم می‌کنه آینده ست. به اتفاقات خوب آینده فکر کنم...

- میرم سر کار و کارم در اون شرکت عالی خواهد بود. با تمام توان و با شوق و ذوق کار خواهم کرد و درآمد خیلی خوبی کسب خواهم کرد. (مدام در ذهنم می‌آید که نکند فلان شود... کارم را... اصلا نمی‌خواهم چیز بد به ذهنم و زبانم بیارم) کارم با درآمد خوب و محیط کاری عالی و موفقیت پیش خواهد رفت. دقیقا همان چیزی که آرزو داشتم. یک شرکت لاکچری، با سفرهای خارجی، یک همکاری با دوام.

- این خانه آخرین خانه مجردی من است! من ازدواجی عالی خواهم داشت در کمال لذت و سهولت.

- درس! دکتری! سخت شده اما چیزی نیست که از توان من خارج باشه! تیرماه آزمون را میدهم. اون نوشته رو کم کم می‌نویسم. 

و با پایان سال 96 همه معضلات تموم میشه... 

تیرماه آزمون بدم... اگر قبلش هم کمی کار کرده باشم می‌تونم تا شهریور تمومش کنم.... می‌تونم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد