به خانه که برگشتم دیدم یاس خونه نیست، ناراحت شدم چون تنقلات خریده بودم تا باهم بخوریم. چراغ رو روشن کردم و نور به اتاق او افتاد، بهنظرم آمد که زیادی مرتب وخلوت است، کیفش مثل قبل روی زمین نبود. حدس زدم که وسایلش را جمع کرده و رفته تا شاید بعد از تعطیلات. داخل کابینت بزرگی که جای چمدانش بود را نگاه کردم و دیدم جای چمدان خالیست. رفته بود. دلم گرفت. به اتاقی که لوازمش آنجا بود رفتم؛ خالی خالی بود. انگار چیزی در دلم فرو ریخت.
من همواره بین دو میل به تنهایی و با کسی بودن هستم. البته اگر کسی باشد که در کنار او راحت باشم، ترجیح میدهم کسی باشد. بودن یاس اغلب خوب است و رفتارهای آزاردهنده کمی دارد. بههمین دلیل است که سه سال است با هم هستیم.
نبودن او به مدت دوماه یا کمتر برایم مطلوب هم هست، چون احساس میکنم در این مدت خانه کاملا متعلق به خودم است و قوانین خودم در تمام ابعاد جاریست.
چیپس وپفک و ماستموسیر را تنهایی خوردم و بعد موزر و آینه بهدست به حمام رفتم. یک بار دیگر موهایم را با موزر زدم، طوری که برق کف سرم پیداست. تقریبا یک میل مو روی سرم باقی مانده است.
احساس نسبتا خوبی دارم. وضعیت موهایم الان با شرایط زندگیم هماهنگی دارد. موهایی که قرار است همیشه زیر مقنعه و چادر باشد همان بهتر که تا جای ممکن کوتاه باشند. (در این شهر کذا مجبورم چادر سرم کنم، در حالی که سر سوزنی باور به حجاب ندارم) سال ها موهای بسیار بلند و زیبایی داشتم، اما بیش از نصف لحظات عمرم، موها زیر روسری و چادر بود. در تابستانها موهایم کپک میزد... بگذریم.
به تعطیلات عید هم نزدیک میشویم. سالهای اخیر در تعطیلات عید روزهای محدودی را به تهران میرفتم. اکنون اصلا تمایل ندارم در جایی که به من تعلق ندارد شب بمانم. این یک تصمیم است. در تمام این سالها، اقامت در تهران برایم مطلوب بود، خانه هرکس میرفتم برایم مطلوب بود و خوش بودم، اما الان دیگر تحمل اقامت در خانه دیگران را ندارم. پس جز به ضرورت به تهران نخواهم رفت و اگر بروم سعی میکنم شب را برگردم و در خانه خودم باشم.
سلام دوست عزیز. هیچ می دونستی با این وبلاگ خوشگلت می تونی کلی کاسبی کنی؟ من دیگه چیزی نمی گم فقط خودت بیا ببین .زوووووووود زووووووووووود زوووووووووووووووود ثبت نام کن تا جانمونی